پرتوهای زندگی

روز ها میگذرند ! دوستی و محبت ماندگار است!

پرتوهای زندگی

روز ها میگذرند ! دوستی و محبت ماندگار است!

شاید ما هم بتونیم!

جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۴۵ ب.ظ

از شیخ بهایی پرسیدند سخت میگذرد چه باید کرد؟ ایشان گفتیند : خود میگویی سخت میگذرد سخت که نمی ماند پس خدا را سپاس گوی که میگذرد


چرا همش به دیگران مینگریم و به موفقیت آنها حسودی میکنیم ؟ خب بیایید ما هم کاری کنیم که دیگران به ما حسودی کنند بیایید زندگی را از نو بسازیم !   بیایید  زندگی را زیبا بسازیم !  بیایید زندگی را بـــــســـــــــــــازیـــــــــــــــــم!
    انسان همیشه دنبال موفقیت است  اما همیشه یک چیز است که میتواند او را به موفقیت برساند! (( اراده )) خب بیایید اراده داشته باشیم !  امید وار باشیم
    منظورم از اراده در واقع فقط این نیست که بگوییم میخواهم !  بلکه باید عمل کرد !   باید با سختی ها جنگید ! باید پشت تنبلی را به خاک مالید باید گفت من میتوانم ! باید دنبال راه های رسیدن به پیروزی گشت ! باید خواست!! باید جنگید ! و باید پیروز شد!
شادکامی ما در گرو کوشش ماست پس باید کوشید!  اما پیروزی :

پیروزی از دانستن بدست می آید وفقط یک راز وجود دارد که ارزش دانستن دارد

راز درونی خویشتن. درون تو پر رمز و رازترین مکان است.

انسان به جاهای دور دست سفر میکند این کار اصلا مشکل نیست

اما رسیدن به هسته وجود خود کاری است بس مشکل

راز رازها آنجاست

شاه کلیدی که میتواند همه درها را بگشاید آنجاست

رهروی همان گام گذاشتن در راه کاوش خویشتن است

راز از قبل در آنجاست و تو فقط باید آن را کشف کنی

فقط باید چیزهای غیر ضروری را از جای خود برداری و پرده ها را کنار بزنی

تا ناگهان با خدا رو در رو شوی

راز این است که ما همان خدا هستیم!

وبدبختی اینجاست که گدا وار زندگی میکنیم



حال به این داستان گوش کنید :


سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود که در این میان نوه اش آمد و گفت : بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری ؟
او نوه اش را خیلی دوست می داشت ، گفت : حتماً عزیزم ، حساب کرد ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی میگیرد و حتی در مخارج خانه هم می ماند .

     شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت . در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود : قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید . او شروع کرد به نوشتن ، تا اینکه ، دوباره نوه اش آمد و گفت : بابا بزرگ داری چه کار می کنی ؟
پدربزرگ گفت : دارم کارهایی که بلدم را مینویسم .
پسرک گفت : بابا بزرگ بنویس مرغ های خوشمزه هم درست می کنی .
درست بود ؛ پیرمرد پودرهایی را درست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد .

پس پیروزی ما در گرو توانایی هاییست که در ما نهفته !
پس شکوفا شوید

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۲۴
علی اکبری

نظرات  (۴)

ســـــــــــــــــــــــــــــــــۀام
ممنون .............. خوبه هز از گاهی یکی پیدا بشه چنین گوشزدهایی بکنه تا تلنگری برامون باشه
از این بابت ممنونم

پاسخ:
سلام
خواهش میکنم
۲۵ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۵۹ استاد عاشق
سلام
مطلب قشنگی بود خیلی ممنون
پس پیروزی ما در گرو توانایی هاییست که در ما نهفته !
خیلی زبون داری :)
23

پاسخ:
سلام
خواهش میکنم
زبون نیست که ... !
23
۲۶ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۸ پدرام شاکری نوا
سلام، ممنون از مطلب زیبایی که گذاشتی.
به نظرم منبع داستان رو بنویسی، حق کپی رایت هم رعایت می‌شه که این طوری خیلی بهتره.
ممنون.
پاسخ:
سلام
منبع داستان یادم نیست!
خواهش میکنم !
۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۰۷ علی سیارنژاد
سلام... مفید و تاثیرگذار بود ولی به نظرم بهتر این بود که عنوان نوشته ی خودتو میزاشتی حتما می تونیم!!!
حیفه که این سخنان زیبا با شایدهای ما حروم بشه!
در هر صورت ممنون :-)
پاسخ:
شاید بتونیم چون اراده ها متفاوته

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی