خارکش پیری با دلق درشت ...
| خارکش پیری با دلق درشت | پشتهای خار همی برد به پشت | |
| لنگلنگان قدمی برمیداشت | هر قدم دانهی شکری میکاشت | |
| کای فرازندهی این چرخ بلند! | وی نوازندهی دلهای نژند! | |
| کنم از جیب نظر تا دامن | چه عزیزی که نکردی با من | |
| در دولت به رخم بگشادی | تاج عزت به سرم بنهادی | |
| حد من نیست ثنایت گفتن | گوهر شکر عطایت سفتن | |
| نوجوانی به جوانی مغرور | رخش پندار همیراند ز دور | |
| آمد آن شکرگزاریش به گوش | گفت کای پیر خرف گشته، خموش! | |
| خار بر پشت، زنی زین سان گام | دولتت چیست، عزیزیت کدام؟ | |
| عمر در خارکشی باختهای | عزت از خواری نشناختهای | |
| پیر گفتا که: «چه عزت زین به | که نیام بر در تو بالین نه؟ | |
| کای فلان! چاشت بده یا شامام | نان و آبی (که) خورم و آشامم | |
| شکر گویم که مرا خوار نساخت | به خسی چون تو گرفتار نساخت | |
| به ره حرص شتابنده نکرد | بر در شاه و گدا بنده نکرد | |
| داد با اینهمه افتادگیام | عز آزادی و آزادگیام» |
( جامی )
آری ! شکر گویم که مرا خار نساخت ...
