بوسه
دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۷ ب.ظ
شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ مانده در ظلمت دهلیز خموش اختران دوخته بر منظره چشم ماه بر بام سراپا شده گوش گفتگویی به سکوت و به نگاه دیده ی عاشق و لعل لب یار دل معشوقه و غوغای نگاه عشق همچون گل مهتاب شکفت، عاشق تشنه لب بوسه طلب هم چنان شرح تمنا می گفت بوسه ای زان لب شیرین بربود دختر از شرم سر انداخت به زیر ناز می کرد،ولی راضی بود! لذت انگیزتر از شهد و شراب لاجرم تشنه ی صحرای فراق به یکی بوسه نگردد سیراب دخترک دست تمنا برداشت عاشق تشنه که این ناز بدید بوسه را بر لب معشوق گذاشت! فریدون مشیری
در میان بود به هنگام وداع
عقل رو کرد به تاریکی ها
سینه بر سینه ی معشوق فشرد
اولین بوسه ی جان رور عشق
نوبت بوسه ی دوم که رسید،
۹۲/۰۷/۲۲