دردم از یارست و در مان نیز هم
دردم از یــارست و درمــان نیز هم دل فــدای او شـد و جــان نیز هم
این که می گویند آن خوشتر ز حُسن یــار مــا ایـــن دارد و آن نیز هم
یـاد بـاد آن کو بـه قصد خــون ما زلــف را بشکـست و پیمان نیز هم
داستــان در پــرده می گویم ولی گفته خواهــدشد به دستان نیز هم
خـون ما آن نـرگس مـستانه ریخت و آن سـر زلــف پــریشان نیز هم
چون سر آمد دولـت شب های وصل بگـــذرد ایــام هــجران نیز هم
هردو عالـم یـک فـروغ روی اوست گفتمت پیــدا و پنـــهان نیز هم
اعتــمـادی نیـست بـر کـار جهان بلکه بر گــردون گــردان نیز هم
عاشـق از قاضــی نترسد مِــی بیار بلکه ازیرغـــویِ دیــوان نیز هم
محتسب داند که حافـــظ عاشق است
وآصــف ملـــک سلیـــمان نیز هم
به به ..................حافظا
بابا شاعر
این قدر دنبال شعر نرو یه دفعه ... میشی !