یکی از اشعار خودم
چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ
گِل را ز دل خسته برون باید کرد
عقل را به سر خسته درون باید کرد
مرگ هم گر ز من بیپروا سراغی بگرفت
درد دل هشیار به چه سون باید کرد؟
من کمی از این جوانی دیده ام
این جوانی به سر راه کرون باید کرد
عشق شد حرف دروغ من و تو
این چنین عشق به چه سون باید کرد؟
علیــــــــــــــــــــــــــــــــــــا گر تو بخواهی که ز تن بگریزی
گه نخور چون کس نداند که چه شون باید کرد!!!! ( یکی از از شعر هام وقتی عصبی بودم ) !!!!
۹۲/۰۷/۱۰